کد مطلب:330993 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:354

بخش چهارم: اسلام و تجدد زندگی
بخش چهارم: اسلام و تجدد زندگی

* مقتضیات زمان.

* دین و مقتضیات زمان از نظر نهرو.

* خاصیت انطباق اسلام با پیشرفتهای زندگی اعجاب خارجیان را برانگیخته است.

* اسلام برای احتیاجات ثابت، قوانین ثابت و برای احتیاجات متغیر، وضع ناثابت و متغیری در نظر گرفته است.

* اگر همه چیز را با زمان منطبق كنیم پس خود زمان را با چه چیز منطبق سازیم؟.

* فكر عدم انطباق اسلام با زمان، ناشی از جمود گروهی و جهالت گروهی دیگر است.

* قرآن جامعه اسلامی را به گیاهی كه در حال رشد است تشبیه می كند.

* كلمه «پدیده قرن» خانواده های بی شماری را متلاشی كرده است.

* جامد جز با كهنه خو نمی گیرد، و جاهل هر فسادی را به نام مقتضیات زمان موجه می شمارد.

* پیچ و لولاهایی كه در ساختمان قوانین اسلام به كار رفته و به آنها خاصیت تحرك و نعطاف داده است.

* كلاه لگنی حرام نیست، طفیلی گری حرام است.

* اسلام برای قاعده ضرر و قاعده حَرَج حق «وتو» قائل شده است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 99

اسلام و تجدد زندگی

مقتضیات زمان

اینجانب در مقدمه كتاب انسان و سرنوشت كه مسأله عظمت و انحطاط مسلمین را بررسی كرده ام، تحقیق در علل انحطاط مسلمین را در سه بخش قابل بررسی دانسته ام:

بخش اسلام، بخش مسلمین، بخش عوامل بیگانه.

در آن مقدمه، یكی از موضوعات بیست وهفتگانه ای كه بررسی و تحقیق در آنها را لازم شمرده ام همین موضوع است و وعده داده ام كه رساله ای تحت عنوان «اسلام و مقتضیات زمان» در این زمینه منتشر كنم و البته یادداشتهای زیادی قبلًا برای آن تهیه كرده ام.

در این سلسله مقالات نمی توان تمام مطالبی كه باید به صورت یك رساله درآید گنجانید، ولی تا آنجا كه اجمالًا ذهن خوانندگان محترم این مقالات را درباره این موضوع روشن كنم توضیح خواهم داد.

موضوع «مذهب و پیشرفت» از موضوعاتی است كه بیشتر و پیشتر از آن كه برای ما مسلمانان مطرح باشد، برای پیروان سایر مذاهب مطرح بوده است. بسیاری از روشنفكران جهان فقط از آن جهت مذهب را ترك كرده اند كه فكر می كرده اند میان مذهب و تجدد زندگی ناسازگاری است؛ فكر می كرده اند لازمه دینداری توقف و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 100

سكون و مبارزه با تحرك و تحول است، و به عبارت دیگر خاصیت مذهب را ثبات و یكنواختی و حفظ شكلها و صورتهای موجود می دانسته اند.

نهرو نخست وزیر فقید هند عقاید ضد مذهبی داشته است و به هیچ دین و مذهبی معتقد نبوده است. از گفته های وی چنین برمی آید كه چیزی كه وی را از مذهب متنفر كرده است جنبه «دگم» و یكنواختی مذهب است.

نهرو در اواخر عمر در وجود خودش و در جهان یك خلأ احساس می كند و معتقد می شود این خلأ را جز نیروی معنوی نمی تواند پر كند. در عین حال از نزدیك شدن به مذهب به خاطر همان حالت جمود و یكنواختی كه فكر می كند در هر مذهبی هست وحشت می كند.

یك روزنامه نگار هندی به نام كارانجیا در اواخر عمر نهرو با وی مصاحبه ای به عمل آورده است (به فارسی چاپ شده است) و ظاهراً آخرین اظهار نظری است كه نهرو در باره مسائل كلی جهانی كرده است.

كارانجیا آنجا كه راجع به گاندی با وی مذاكره می كند می گوید: بعضی از روشنفكران و عناصر مترقی عقیده دارند كه گاندی جی با راه حل های احساساتی و روشهای معنوی و روحانی خود اعتقادات ابتدایی شما را به سوسیالیسم علمی متزلزل و ضعیف ساخت.

نهرو ضمن جوابی كه می دهد می گوید: استفاده از روشهای معنوی و روحانی نیز لازم و خوب است. من همیشه در این مورد با گاندی جی هم عقیده بودم و چه بسا كه امروز استفاده از این وسایل را لازمتر می شمارم، زیرا امروز در برابر خلأ معنوی تمدن جدیدی كه رواج می پذیرد بیش از دیروز باید پاسخهای معنوی و روحانی بیابیم.

كارانجیا سپس راجع به ماركسیسم از وی سؤالاتی می كند و نهرو برخی نارساییهای ماركسیسم را گوشزد می كند و دوباره همان راه حل های روحی را طرح می كند. در این وقت كارانجیا به وی می گوید:

آقای نهرو! آیا اظهارات شما كه اكنون از مفاهیم راه حل های اخلاقی و روحی سخن می گویید، میان جناب عالی با جواهر لعل دیروز (یعنی خود نهرو در زمان جوانی) تفاوتی به وجود نمی آورد؟ آنچه شما می گویید این تصور را ایجاد می كند كه آقای نهرو در شامگاه عمرش در جستجوی خداوند برآمده است.

نهرو می گوید: آری، من تغییر یافته ام. تأكید من بر روی موازین و راه حل های

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 101

اخلاقی و روحی بدون توجه و نادانسته نیست ... سپس خود وی می گوید: اكنون این مسأله پیش می آید كه چگونه می توان اخلاق و روحیات را به سطح عالیتری بالا برد؟

و این طور جواب می دهد: بدیهی است برای این منظور مذهب وجود دارد، اما متأسفانه مذهب به شكلی كوته نظرانه و به صورت پیروی از دستورهای خشك و قالبی و انجام بعضی تشریفات معین پایین آمده است. شكل ظاهری و صدف خارجی آن باقی مانده است در حالی كه روح و مفهوم واقعی آن از میان رفته است.

اسلام و مقتضیات زمان

در میان ادیان و مذاهب، هیچ دین و مذهبی مانند اسلام در شؤون زندگی مردم مداخله نكرده است. اسلام در مقررات خود به یك سلسله عبادات و اذكار و اوراد و یك رشته اندرزهای اخلاقی اكتفا نكرده است؛ همان طوری كه روابط بندگان با خدا را بیان كرده است، خطوط اصلی روابط انسانها وحقوق و وظایف افراد را نسبت به یكدیگر نیز در شكلهای گوناگون بیان كرده است. قهراً پرسش انطباق با زمان در باره اسلام كه چنین دینی است بیشتر مورد پیدا می كند.

خصلت انطباق اسلام با زمان از نظر خارجیان

اتفاقاً بسیاری از دانشمندان و نویسندگان خارجی، اسلام را از نظر قوانین اجتماعی و مدنی مورد مطالعه قرار داده اند و قوانین اسلامی را به عنوان یك سلسله قوانین مترقی ستایش كرده و خاصیت زنده و جاوید بودن این دین و قابلیت انطباق قوانین آن را با پیشرفتهای زمان مورد توجه و تمجید قرار داده اند.

برنارد شاو نویسنده معروف و آزادفكر انگلیسی گفته است:

«من همیشه نسبت به دین محمد به واسطه خاصیت زنده بودن عجیبش نهایت احترام را داشته ام. به نظر من اسلام تنها مذهبی است كه استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگی و مواجهه با قرون مختلف را دارد.

چنین پیش بینی می كنم و از همین اكنون آثار آن پدیدار شده است كه ایمان محمد مورد قبول اروپای فردا خواهد بود.

روحانیون قرون وسطی در نتیجه جهالت یا تعصب، شمایل تاریكی از آیین محمد

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 102

رسم می كردند. او به چشم آنها از روی كینه و عصبیت، ضد مسیح جلوه كرده بود.

من در باره این مرد، این مرد فوق العاده، مطالعه كردم و به این نتیجه رسیدم كه نه تنها ضد مسیح نبوده بلكه باید نجات دهنده بشریت نامیده شود. به عقیده من اگر مردی چون او صاحب اختیار دنیای جدید بشود، طوری در حل مسائل و مشكلات دنیا توفیق خواهد یافت كه صلح و سعادت آرزوی بشر تأمین خواهد شد.».

دكتر شبلی شمیل یك عرب لبنانی مادی مسلك است. او برای اولین بار بنیاد انواع دارون را به ضمیمه شرح بوخنر آلمانی به عنوان حربه ای علیه عقاید مذهبی، به زبان عربی ترجمه كرد و در اختیار عربی زبانان قرار داد.

وی با آنكه ماتریالیست است، از اعجاب و تحسین نسبت به اسلام و عظمت آورنده آن خودداری نمی كند و همواره اسلام را به عنوان یك آیین زنده و قابل انطباق با زمان ستایش می كند.

این مرد در جلد دوم كتابی كه به نام «فلسفة النشوء والارتقاء» به عربی منتشر كرده است، مقاله ای دارد تحت عنوان «القرآن والعمران». این مقاله را در رد یكی از خارجیان كه به كشورهای اسلامی مسافرت كرده و اسلام را مسؤول انحطاط مسلمین دانسته، نوشته است.

شبلی شمیل سعی دارد در این مقاله ثابت كند كه علت انحطاط مسلمین انحراف از تعالیم اجتماعی اسلامی است نه اسلام، و آن عده از غربیها كه به اسلام حمله می كنند یا اسلام را نمی شناسند و یا سوء نیت دارند و می خواهند با بدبین كردن شرقیها به قوانین و مقرراتی كه به هر حال از میان خودشان برخاسته، طوق بندگی خود را به گردن آنها بگذارند.

در عصر ما این پرسش كه آیا اسلام با مقتضیات زمان هماهنگی دارد یا نه، عمومیت پیدا كرده است. اینجانب كه با طبقات مختلف و مخصوصاً طبقه تحصیل كرده و دنیادیده برخورد و معاشرت دارم، هیچ مطلبی را ندیده ام به اندازه این مطلب مورد سؤال و پرسش واقع شود.

اشكالات

گاهی به پرسش خود رنگ فلسفی می دهند و می گویند: در این جهان همه چیز در

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 103

تغییر است، هیچ چیزی ثابت و یكنواخت باقی نمی ماند، اجتماع بشر نیز از این قاعده مستثنی نیست و چگونه ممكن است یك سلسله قوانین اجتماعی برای همیشه بتواند ثابت و باقی بماند؟.

اگر صرفاً از نظر فلسفی این مسأله را مورد توجه قرار دهیم، جوابش واضح است.

آن چیزی كه همواره در تغییر است، نو و كهنه می شود، رشد و انحطاط دارد، ترقی و تكامل دارد، همانا مواد و تركیبات مادی این جهان است و اما قوانین جهان ثابت است.

مثلًا موجودات زنده طبق قوانین خاصی تكامل پیدا كرده و می كنند و دانشمندان قوانین تكامل را بیان كرده اند. خود موجودات زنده دائماً در تغییر و تكاملند، اما قوانین تغییر و تكامل چطور؟ البته قوانین تغییر و تكامل، متغیر و متكامل نیستند و سخن ما در باره قوانین است. در این جهت فرق نمی كند كه قانون مورد نظر یك قانون طبیعی باشد یا یك قانون وضعی و قراردادی، زیرا ممكن است یك قانون وضعی و قراردادی از طبیعت و فطرت سرچشمه گرفته باشد و تعیین كننده خط سیر تكاملی افراد و اجتماعات بشری باشد.

ولی پرسشهایی كه در زمینه انطباق و عدم انطباق اسلام با مقتضیات زمان وجود دارد، تنها جنبه كلی و فلسفی ندارد. آن پرسشی كه بیش از هر پرسش دیگر تكرار می شود این است كه قوانین در زمینه احتیاجات وضع می شود و احتیاجات اجتماعی بشر ثابت و یكنواخت نیست، پس قوانین اجتماعی نیز نمی تواند ثابت و یكنواخت باشد.

این پرسش چه پرسش خوب و ارزنده ای است! اتفاقاً یكی از جنبه های اعجازآمیز دین مبین اسلام- كه هر مسلمان فهمیده و دانشمندی از آن احساس غرور و افتخار می كند- این است كه اسلام در مورد احتیاجات ثابت فردی یا اجتماعی، قوانین ثابت و در مورد احتیاجات موقت و متغیر وضع متغیری در نظر گرفته است و ما به یاری خداوند تا اندازه ای كه با این سلسله مقالات متناسب باشد شرح خواهیم داد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 107 انطباق یا نسخ؟ ..... ص : 104

خود زمان با چه چیز منطبق شود؟

اما قبل از آن كه وارد این مبحث بشویم، ذكر دومطلب را لازم می دانم:

یكی اینكه اكثر افرادی كه از پیشرفت و تكامل و تغییر اوضاع زمان دم می زنند، خیال می كنند هر تغییری كه در اوضاع اجتماعی پیدا می شود، خصوصاً اگر از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 104

مغرب زمین سرچشمه گرفته باشد باید به حساب تكامل و پیشرفت گذاشت، و این از گمراه كننده ترین افكاری است كه دامنگیر مردم امروز شده است.

به خیال این گروه، چون وسایل و ابزارهای زندگی روز به روز عوض می شود و كاملتر جای ناقصتر را می گیرد و چون علم و صنعت در حال پیشرفت است، پس تمام تغییراتی كه در زندگی انسانها پیدا می شود نوعی پیشرفت و رُقاء است و باید استقبال كرد، بلكه جبر زمان است و خواه ناخواه جای خود را باز می كند، در صورتی كه نه همه تغییرات نتیجه مستقیم علم و صنعت است و نه ضرورت و جبری در كار است.

در همان حالی كه علم در حال پیشروی است، طبیعت هوسباز و درنده خوی بشر هم بیكار نیست. علم و عقل، بشر را به سوی كمال جلو می برد و طبیعت هوسباز و درنده خوی بشر سعی دارد بشر را به سوی فساد و انحراف بكشاند. طبیعت هوسباز و درنده خو همواره سعی دارد علم را به صورت ابزاری برای خود درآورد و در خدمت هوسهای شهوانی و حیوانی خود بگمارد.

زمان همان طوری كه پیشروی و تكامل دارد، فساد و انحراف هم دارد. باید با پیشرفت زمان پیشروی كرد و با فساد و انحراف زمان هم باید مبارزه كرد. مصلح و مرتجع هر دو علیه زمان قیام می كنند، با این تفاوت كه مصلح علیه انحراف زمان و مرتجع علیه پیشرفت زمان قیام می كند. اگر زمان و تغییرات زمان را مقیاس كلی خوبیها و بدیها بدانیم، پس خود زمان و تغییرات آن را با چه مقیاسی اندازه گیری كنیم؟

اگر همه چیز را با زمان باید تطبیق كنیم، خود زمان را با چه چیزی تطبیق دهیم؟ اگر بشر باید دست بسته در همه چیز تابع زمان و تغییرات زمان باشد، پس نقش فعال و خلّاق و سازنده اراده بشر كجا رفت؟.

انسان كه بر مركب زمان سوار است و در حال حركت است نباید از هدایت و رهبری این مركب، آنی غفلت كند. آنان كه همه از تغییرات زمان دم می زنند و از هدایت و رهبری زمان غافلند، نقش فعال انسان را فراموش كرده اند و مانند اسب سواری هستند كه خود را در اختیار اسب قرار داده است.

انطباق یا نسخ؟

مطلب دومی كه لازم است در اینجا یادآوری كنم این است كه بعضی از افراد مشكل «اسلام و مقتضیات زمان» را با فرمول بسیار ساده و آسانی حل كرده اند، می گویند دین

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 105

اسلام یك دین جاودانی است و با هر عصر و زمانی قابل انطباق است.

همینكه می پرسیم كیفیت این انطباق چگونه است و فرمول آن چیست؟ می گویند: اگر دیدیم اوضاع زمان عوض شد، فوراً آن قوانین را نسخ می كنیم و قانون دیگر به جای آنها وضع می كنیم!!.

نویسنده «چهل پیشنهاد» این مشكل را به همین صورت حل كرده است؛ می گوید:

«قوانین دنیوی ادیان باید حالت نرمش و انعطاف داشته و با پیشرفت علم و دانش و توسعه تمدن، هماهنگ و سازگار باشد و این قبیل نرمشها و انعطاف و قابل تطبیق به اقتضای زمان بودن نه تنها بر خلاف تعالیم عالیه اسلام نیست بلكه مطابق روح آن می باشد (مجله زن روز، شماره 90، صفحه 75).».

نویسنده مزبور، در قبل و بعد این جمله ها می گوید: چون مقتضیات زمان در تغییر است و هر زمانی قانون نوینی ایجاب می كند و قوانین مدنی و اجتماعی اسلام متناسب است با زندگی ساده عرب جاهلیت و غالباً عین رسوم و عادات عرب جاهلی است و با زمان حاضر تطبیق نمی كند، پس باید قوانین دیگری امروز به جای آنها وضع شود.

از این گونه اشخاص باید بپرسید: اگر معنی قابلیت انطباق با زمان قابلیت آن برای منسوخ شدن است، كدام قانون است كه این نرمش و انعطاف را ندارد؟ كدام قانون است كه به این معنی قابل انطباق با زمان نیست؟!.

این توجیه برای نرمش و قابلیت انطباق اسلام با زمان، درست مثل این است كه كسی بگوید: كتاب و كتابخانه بهترین وسیله لذت بردن از عمر است. اما همینكه از او توضیح بخواهید، بگوید: برای اینكه انسان هر وقت هوس كیف و لذت بكند، فوراً كتابها را حراج می كند و پول آنها را صرف بساط عیش و نوش می كند.

نویسنده مزبور می گوید:

«تعلیمات اسلام بر سه قسم است: قسم اول اصول عقاید است از قبیل توحید و نبوت و معاد و غیره. قسم دوم عبادات است از قبیل مقدمات و مقارنات نماز و روزه و وضو و طهارت و حج و غیره. قسم سوم قوانینی است كه به زندگی مردم مربوط

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 106

است.

قسم اول و دوم جزء دین است و آن چیزی كه مردم باید برای همیشه برای خود حفظ كنند همانها هستند. اما قسم سوم جزء دین نیست، زیرا دین با زندگی مردم سروكار ندارد و پیغمبر هم این قوانین را به عنوان اینكه جزء دین است و مربوط به وظیفه رسالت است نیاورده بلكه چون اتفاقاً آن حضرت زمامدار بود به این مسائل هم پرداخت وگرنه شأن دین فقط این است كه مردم را به عبادت و نماز و روزه وادار كند. دین را با زندگی دنیای مردم چه كار؟».

من نمی توانم باور كنم یك نفر در یك كشور اسلامی زندگی كند و این اندازه از منطق اسلام بی خبر باشد.

مگر قرآن هدف انبیا و مرسلین را بیان نكرده است؟! مگر قرآن در كمال صراحت نمی گوید: «لَقَدْ ارْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ انْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» «1» ما همه پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها كتاب و مقیاس فرود آوردیم تا مردم به عدالت قیام كنند. قرآن عدالت اجتماعی را به عنوان یك هدف اصلی برای همه انبیا ذكر می كند.

اگر می خواهید به قرآن عمل نكنید، چرا گناه بزرگتری مرتكب می شوید و به اسلام و قرآن تهمت می زنید؟ اكثر بدبختیهایی كه امروز گریبانگیر بشر شده، از همین جاست كه اخلاق و قانون یگانه پشتوانه خود را كه دین است از دست داده اند.

ما با این نغمه كه اسلام خوب است اما به شرط اینكه محدود به مساجد و معابد باشد و به اجتماع كاری نداشته باشد، در حدود نیم قرن است كه آشناییم. این نغمه از ماوراء مرزهای كشورهای اسلامی بلند شده و در همه كشورهای اسلامی تبلیغ شده است. بگذارید من این جمله را به زبان ساده تر و فارسی تر تفسیر كنم تا مقصود گویندگان اصلی آن را بهتر توضیح دهم.

خلاصه معنی آن این است: «اسلام تا آنجا كه در برابر كمونیسم بایستد و جلو آن را بگیرد، باید بماند اما آنجا كه با منافع غرب تماس دارد باید برود». مقررات عبادی اسلام از نظر مردم مغرب زمین باید باقی باشد تا در مواقع لزوم بتوان مردم را علیه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 107

كمونیسم به عنوان یك سیستم الحادی و ضد خدا به حركت آورد. اما مقررات اجتماعی اسلامی كه فلسفه زندگی مردم مسلمان به شمار می رود و مسلمانان با داشتن آنها در مقابل مردم مغرب زمین احساس استقلال و شخصیت می كنند و مانع هضم شدن آنها در هاضمه حریص مغرب زمین است، باید از میان برود.

متأسفانه ابداع كنندگان این تز كور خوانده اند.

اولًا چهارده قرن است كه قرآن اصل «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ» را از اعتبار انداخته است و اعلام داشته است كه مقررات اسلام تفكیك ناپذیر است.

ثانیاً گمان می كنم وقت آن رسیده است كه مردم مسلمان، دیگر فریب این نیرنگها را نخورند. قوه نقادی مردم كم و بیش بیدار شده است و تدریجاً میان مظاهر پیشرفت و ترقی كه محصول شكفتن نیروی علمی و فكری بشر است و میان مظاهر فساد و انحراف هرچند از مغرب سرچشمه گرفته باشد فرق می گذارند.

مردم سرزمینهای اسلامی بیش از پیش به ارزش تعلیمات اسلامی پی برده اند و تشخیص داده اند یگانه فلسفه مستقل زندگی آنها اسلام و مقررات اسلامی است و با هیچ قیمتی آن را از دست نخواهند داد. مردم مسلمان پی برده اند كه تبلیغ علیه قوانین اسلامی جز یك نیرنگ استعماری نیست.

ثالثاً ابداع كنندگان این تز باید بدانند اسلام هنگامی قادر است در مقابل یك سیستم الحادی یا غیرالحادی مقاومت كند كه به صورت یك فلسفه زندگی بر اجتماع حكومت كند و به گوشه مساجد و معابد محدود نباشد. اسلامی كه او را به گوشه معابد و مساجد محصور كرده باشند، همان طوری كه میدان را برای افكار غربی خالی می كند برای افكار ضد غربی نیز خالی خواهد كرد. غرامتی كه امروز غرب در برخی كشورهای اسلامی می پردازد ثمره همین اشتباه است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 111 تمثیل قرآن ..... ص : 111

اسلام و تجدد زندگی

انسان تنها جانداری نیست كه اجتماعی زندگی می كند؛ بسیاری از حیوانات بالأخص حشرات زندگی اجتماعی دارند و از یك سلسله مقررات و نظامات حكیمانه پیروی می كنند؛ اصول تعاون، تقسیم كار، تولید و توزیع، فرماندهی و فرمانبری، امر و اطاعت بر اجتماع آنها حكمفرماست.

زنبور عسل و بعضی از مورچه ها و موریانه ها از تمدن و نظامات و تشكیلاتی برخوردارند كه سالها بلكه قرنها باید بگذرد تا انسان- كه خود را اشرف مخلوقات می شمارد- به پایه آنها برسد.

تمدن آنها، برخلاف تمدن بشر، ادواری از قبیل عهد جنگل، عهد حجر، عهد آهن، عهد اتم طی نكرده است. آنها از اولی كه پا به این دنیا گذاشته اند دارای همین تمدن و تشكیلات بوده اند كه امروز هستند و تغییری در اوضاع آنها رخ نداده است. این انسان است كه به مصداق «وَ خُلِقَ الْانْسانُ ضَعیفاً» «1» زندگی اش از صفر شروع شده و به سوی بی نهایت پیش می رود.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 109

برای حیوانات مقتضیات زمان همیشه یك جور است؛ اقتضاهای زمان زندگی آنها را دگرگون نمی كند. برای آنها تجددخواهی و نوپرستی معنی ندارد، جهان نو و كهنه وجود ندارد. علم برای آنها هر روز كشف تازه ای نمی كند و اوضاع آنها را دگرگون نمی سازد، صنایع سبك و سنگین هر روز به شكل جدیدتر و كاملتری به بازار آنها نمی آید، چرا؟ چون با غریزه زندگی می كنند نه با عقل.

اما انسان. زندگی اجتماعی انسان دائماً دستخوش تغییر و تحول است. هر قرنی برای انسان دنیا عوض می شود. راز اشرف مخلوقات بودن انسان هم در همین جاست.

انسان فرزند بالغ و رشید طبیعت است؛ به مرحله ای رسیده است كه دیگر نیازی به قیمومت و سرپرستی مستقیم طبیعت، به اینكه نیروی مرموزی به نام «غریزه» او را هدایت كند ندارد. او با عقل زندگی می كند نه با غریزه.

طبیعت، انسان را بالغ شناخته و آزاد گذاشته و سرپرستی خود را از او برداشته است. آنچه را حیوان با غریزه و با قانون طبیعی غیرقابل سرپیچی انجام می دهد، انسان با نیروی عقل و علم و با قوانین وضعی و تشریعی كه قابل سرپیچی است باید انجام دهد.

راز فسادها و انحرافهایی كه انسانها از مسیر پیشرفت و تكامل پیدا می كنند، راز توقفها و انحطاطها، راز سقوطها و هلاكتها نیز در همین جاست.

برای انسان همان طور كه راه پیشرفت و ترقی باز است، راه فساد و انحراف و سقوط هم بسته نیست.

انسان رسیده به آن مرحله كه به تعبیر قرآن كریم بار امانتی كه آسمانها و زمین و كوهها نتوانستند كشید، به دوش بگیرد؛ یعنی زندگی آزاد را بپذیرد و مسؤولیت تكلیف و وظیفه و قانون را قبول كند، و به همین دلیل از ظلم و جهل، از خودپرستی و اشتباهكاری نیز مصون نیست.

قرآن كریم آنجا كه این استعداد عجیب انسان را در تحمل امانت تكلیف و وظیفه بیان می كند، بلافاصله او را با صفتهای «ظَلوم» و «جَهول» نیز توصیف می نماید.

این دو استعداد در انسان، استعداد تكامل و استعداد انحراف، از یكدیگر تفكیك ناپذیرند. انسان مانند حیوان نیست كه در زندگی اجتماعی نه به جلو برود و نه به عقب، نه به چپ برود و نه به راست. در زندگی انسانها گاهی پیشروی است و گاهی عقبگرد. در زندگی انسانها اگر حركت و سرعت هست توقف و انحطاط هم هست، اگر

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 110

پیشرفت و تكامل هست فساد و انحراف هم هست، اگر عدالت و نیكی هست ظلم و تجاوز هم هست، اگر مظاهر علم و عقل هست مظاهر جهل و هواپرستی هم هست.

تغییرات و پدیده های نوی كه در زمان پیدا می شود ممكن است از قسم دوم باشد.

جامدها و جاهلها

از جمله خاصیتهای بشر افراط و تفریط است. انسان اگر در حد اعتدال بایستد كوشش می كند میان تغییرات نوع اول و نوع دوم تفكیك كند، كوشش می كند زمان را با نیروی علم و ابتكار و سعی و عمل جلو ببرد، كوشش می كند خود را با مظاهر ترقی و پیشرفت زمان تطبیق دهد، و هم كوشش می كند جلو انحرافات زمان را بگیرد و از همرنگ شدن با آنها خود را بركنار دارد.

اما متأسفانه همیشه این طور نیست. دو بیماری خطرناك همواره آدمی را در این زمینه تهدید می كند: بیماری جمود و بیماری جهالت. نتیجه بیماری اول توقف و سكون و بازماندن از پیشروی و توسعه است، و نتیجه بیماری دوم سقوط و انحراف است.

جامد از هرچه نو است متنفر است و جز با كهنه خو نمی گیرد، و جاهل هر پدیده نوظهوری را به نام مقتضیات زمان، به نام تجدد و ترقی موجه می شمارد. جامد هر تازه ای را فساد و انحراف می خواند و جاهل همه را یكجا به حساب تمدن و توسعه علم و دانش می گذارد.

جامد میان هسته و پوسته، وسیله و هدف، فرق نمی گذارد. از نظر او دین مأمور حفظ آثار باستانی است. از نظر او قرآن نازل شده است برای اینكه جریان زمان را متوقف كند و اوضاع جهان را به همان حالی كه هست میخكوب نماید. از نظر او عمّ جزء خواندن، با قلم نی نوشتن، از قلمدان مقوایی استفاده كردن، در خزانه حمام شستشو كردن، با دست غذا خوردن، چراغ نفتی سوختن، جاهل و بی سواد زیستن را به عنوان شعائر دینی باید حفظ كرد. جاهل برعكس، چشم دوخته ببیند در دنیای مغرب چه مد تازه و چه عادت نوی پیدا شده است كه فوراً تقلید كند و نام تجدد و جبر زمان روی آن بگذارد.

جامد و جاهل متفقاً فرض می كنند كه هر وضعی كه در قدیم بوده است جزء مسائل و شعائر دینی است، با این تفاوت كه جامد نتیجه می گیرد این شعائر را باید نگهداری

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 111

كرد و جاهل نتیجه می گیرد اساساً دین ملازم است با كهنه پرستی و علاقه به سكون و ثبات.

در قرون اخیر مسأله تناقض علم و دین در میان مردم مغرب زمین زیاد مورد بحث و گفتگو واقع شده است. فكر تناقض دین و علم دو ریشه دارد: یكی اینكه كلیسا پاره ای از مسائل علمی و فلسفی قدیم را به عنوان مسائل دینی كه از جنبه دینی نیز باید به آنها معتقد بود پذیرفته بود و ترقیات علوم، خلاف آنها را ثابت كرد. دیگر از این راه كه علوم وضع زندگی را دگرگون كرد و شكل زندگی را تغییر داد.

جامدهای متدین نما همان طوری كه به پاره ای مسائل فلسفی بی جهت رنگ مذهبی دادند، شكل ظاهر مادی زندگی را هم می خواستند جزء قلمرو دین به شمار آورند. افراد جاهل و بی خبر نیز تصور كردند كه واقعاً همین طور است و دین برای زندگی مادی مردم شكل و صورت خاصی در نظر گرفته است و چون به فتوای علم باید شكل مادی زندگی را عوض كرد، پس علم فتوای منسوخیت دین را صادر كرده است.

جمود دسته اول و بی خبری دسته دوم فكر موهوم تناقض علم و دین را به وجود آورد.

تمثیل قرآن

اسلام دینی است پیشرو و پیش برنده. قرآن كریم برای اینكه مسلمانان را متوجه كند كه همواره باید در پرتو اسلام در حال رشد و نمو و تكامل باشند، مثلی می آورد.

می گوید: مثل پیروان محمد مثل دانه ای است كه در زمین كاشته شود. آن دانه ابتدا به صورت برگ نازكی از زمین می دمد، سپس خود را نیرومند می سازد، سپس روی ساقه خویش می ایستد. آنچنان با سرعت و قوّت این مراحل را طی می كند كه كشاورزان را به شگفت می آورد.

این مثلی است از جامعه ای كه منظور قرآن است، نموداری است از آنچه آرزوی قرآن است. قرآن اجتماعی را پی ریزی می كند كه دائماً در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد.

ویل دورانت می گوید: هیچ دینی مانند اسلام پیروان خویش را به نیرومندی دعوت نكرده است. تاریخ صدر اسلام نشان داد كه اسلام چقدر برای اینكه اجتماعی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 117 راز و رمز تحرك و انعطاف در قوانین اسلامی ..... ص : 116

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 112

را از نوبسازد و پیش ببرد تواناست.

اسلام، هم با جمود مخالف است و هم با جهالت. خطری كه متوجه اسلام است، هم از ناحیه این دسته است و هم از ناحیه آن دسته. جمودها و خشك مغزی ها و علاقه نشان دادن به هر شعار قدیمی- و حال آنكه ربطی به دین مقدس اسلام ندارد- بهانه به دست مردم جاهل می دهد كه اسلام را مخالف تجدد به معنی واقعی بشمارند. و از طرف دیگر، تقلیدها و مدپرستی ها و غرب زدگی ها و اعتقاد به اینكه سعادت مردم مشرق زمین در این است كه جسماً و روحاً و ظاهراً و باطناً فرنگی بشوند، تمام عادات و آداب و سنن آنها را بپذیرند، قوانین مدنی و اجتماعی خود را كوركورانه با قوانین آنها تطبیق دهند، بهانه ای به دست جامدها داده كه به هر وضع جدیدی با چشم بدبینی بنگرند و آن را خطری برای دین و استقلال و شخصیت اجتماعی ملتشان به شمار آورند.

در این میان آن كه باید غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد اسلام است.

جمود جامدها به جاهلها میدان تاخت وتاز می دهد و جهالت جاهلها جامدها را در عقاید خشكشان متصلب تر می كند.

عجبا! این جاهلان متمدن نما گمان می كنند زمان «معصوم» است. مگر تغییرات زمان جز به دست بشر به دست كس دیگر ساخته می شود؟ از كی و از چه تاریخی بشر عصمت از خطا پیدا كرده است، تا تغییرات زمان از خطا و اشتباه معصوم بماند؟.

بشر همان طوری كه تحت تأثیر تمایلات علمی، اخلاقی، ذوقی، مذهبی قرار دارد و هر زمان ابتكار تازه ای در طریق صلاح بشریت می كند، تحت تأثیر تمایلات خودپرستی، جاه طلبی، هوسرانی، پولدوستی، استثمارگری هم هست. بشر همان طوری كه موفق به كشفهای تازه و پیدا كردن راههای بهتر و وسایل بهتر می شود، احیاناً دچار خطا و اشتباه هم می شود. اما جاهل خودباخته این حرفها را نمی فهمد؛ تكیه كلامش این است كه دنیا امروز چنین است، دنیا امروز چنان است.

عجیب تر اینكه اینها اصول زندگی را از روی كفش، كلاه و لباسشان قیاس می گیرند: چون كفش و كلاه، نو و كهنه دارد و در زمانی كه نو است و تازه از قالب درآمده قیمت دارد و باید خرید و پوشید و همینكه كهنه شد باید آن را دور انداخت، پس همه حقایق عالم از این قبیل است. از نظر این جاهلان، خوب و بد مفهومی جز نو و كهنه ندارد. از نظر اینها فئودالیسم (یعنی اینكه یك زورمند به ناحق نام مالك روی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 113

خود بگذارد و سر جای خود بنشیند و صدها دست و بازو كار كنند كه دهان آن یكی بجنبد) به این دلیل بد است كه دیگر كهنه شده است، دنیای امروز نمی پسندد، دوره اش گذشته و از «مد» افتاده است؛ اما روز اولی كه پیدا شد و تازه از قالب درآمده و به بازار جهان عرضه شده بود، خوب بود.

از نظر اینها استثمار زن بد است، چون دنیای امروز دیگر نمی پسندد و زیر بار آن نمی رود. اما دیروز كه به زن ارث نمی دادند، حق مالكیت برایش قائل نبودند، اراده و عقیده اش را محترم نمی شمردند، خوب بود چون نو بود و تازه به بازار آمده بود.

از نظر این گونه افراد چون عصر عصر فضاست و دیگر نمی توان هواپیما را گذاشت و الاغ سواری كرد، برق را گذاشت و چراغ نفتی روشن كرد، كارخانه های عظیم ریسندگی را گذاشت و با چرخ دستی نخریسی كرد، ماشینهای غول پیكر چاپ را گذاشت و دستنویسی كرد، همین طور نمی شود در مجالس رقص شركت نكرد، به «مایو» پارتی و «آشپزخونه» پارتی نرفت، عربده مستانه نكشید، پوكر نزد، مد بالای زانو نپوشید زیرا همه اینها پدیده قرن می باشند و اگر نكنند به عصر الاغ سواری برگشته اند.

كلمه «پدیده قرن» چه افراد بسیاری را بدبخت و چه خانواده های بی شماری را متلاشی نموده است.

می گویند عصر علم است، قرن اتم است، زمان قمر مصنوعی است، دوره موشك فضاپیماست. بسیار خوب، ما هم خدا را شكر می كنیم كه در این عصر و زمان و در این قرن و عهد زندگی می كنیم و آرزو می كنیم كه هرچه بیشتر و بهتر از مزایای علوم و صنایع استفاده كنیم. اما آیا در این عصر همه سرچشمه ها جز سرچشمه علم خشك شده است؟ تمام پدیده های این قرن محصول پیشرفتهای علمی است؟ آیا علم چنین ادعایی دارد كه طبیعتِ شخص عالم را صددرصد رام و مطیع و انسانی بكند؟.

علم در باره شخص عالم چنین ادعایی ندارد تا چه رسد به آنجا كه گروهی عالم و دانشمند با كمال صفا و خلوص نیت به كشف و جستجو می پردازند و گروههایی جاه طلب، هوسران، پول پرست، حاصل زحمات علمی آنها را در راه مقاصد پلید خودشان استخدام می كنند. ناله علم همواره از اینكه مورد سوء استفاده طبیعت سركش بشر قرار می گیرد بلند است. گرفتاری و بدبختی قرن ما همین است.

علم در ناحیه فیزیك پیش می رود و قوانین نور را كشف می كند. گروهی سودجو

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 114

همین را وسیله تهیه فیلمهای خانمان برانداز قرار می دهند. علم شیمی جلو می رود و خواص تركیبات اشیاء را به دست می آورد. آنگاه افرادی به فكر استفاده می افتند و بلایی برای جان بشر به نام «هروئین» می سازند. علم تا درون اتم راه می یابد و نیروی شگفت انگیز اتم را مهار می كند اما پیش از آن كه كوچكترین استفاده ای در راه مصالح بشر بشود، جاه طلبان دنیا از آن بمب اتمی می سازند و بر سر مردم بیگناه می ریزند.

وقتی به افتخار اینشتاین، دانشمند بزرگ قرن بیستم، جشنی بپا كردند، خود وی پشت تریبون رفت و گفت: شما برای كسی جشن می گیرید كه دانش او سبب ساختن بمب اتم شده است؟!.

اینشتاین نیروی دانش خود را به خاطر بمب به كار نینداخت؛ جاه طلبی گروهی دیگر از دانش او اینچنین استفاده كرد.

هروئین و بمب اتمی و فیلمهای چنین و چنان را فقط به دلیل اینكه «پدیده قرن» می باشند نمی توان موجه دانست. اگر كاملترین بمبها را با آخرین نوع بمب افكن ها به وسیله زبده ترین تحصیل كرده ها بر سر مردم بیگناه بریزند، از وحشیانه بودن این كار ذره ای نمی كاهد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 115

اسلام و تجدد زندگی

دلیل عمده كسانی كه می گویند در حقوق خانوادگی باید از سیستمهای غربی پیروی كنیم این است كه وضع زمان تغییر كرده و مقتضیات قرن بیستم اینچنین اقتضا می كند. از این رو اگر ما نظر خود را در باره این مسأله روشن نكنیم بحثهای دیگر ما ناقص خواهد بود.

اگر بنا بشود تحقیق كافی و مشبعی در این مسأله صورت گیرد، این سلسله مقالات گنجایش آن را ندارد زیرا مسائل زیادی باید طرح و بحث شود كه بعضی فلسفی و بعضی فقهی و بعضی دیگر اخلاقی و اجتماعی است. امیدوارم در رساله ای كه در نظر دارم در موضوع «اسلام و مقتضیات زمان» بنگارم و یادداشتهایش آماده است، همه آنها را بررسی و در اختیار علاقه مندان بگذارم. فعلًا كافی است كه دو مطلب روشن شود:

یكی اینكه هماهنگی با تغییرات زمان به این سادگی نیست كه مدعیان بی خبر پنداشته و ورد زبان ساخته اند. در زمان، هم پیشروی وجود دارد و هم انحراف؛ باید با پیشرفت زمان پیش رفت و با انحراف زمان مبارزه كرد. برای تشخیص ایندو از یكدیگر باید دید پدیده ها و جریانهای نوی كه در زمان رخ می دهد از چه منابعی سرچشمه می گیرد و به سوی چه جهتی جریان دارد؛ باید دید از كدام تمایل از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 116

تمایلات وجود آدمیان و از كدام قشر از قشرهای اجتماع سرچشمه گرفته است؟ از تمایلات عالی و انسانی انسانها یا از تمایلات پست و حیوانی آنها؟ آیا علما و دانشمندان و تحقیقات بی غرضانه آنها منشأ به وجود آمدن این جریان است یا هوسرانی و جاه طلبی و پول پرستی قشرهای فاسد اجتماع؟ این مطلب در دو مقاله پیش روشن شد.

راز و رمز تحرك و انعطاف در قوانین اسلامی

مطلب دیگری كه باید روشن شود این است كه مفكران اسلامی عقیده دارند كه در دین اسلام راز و رمزی وجود دارد كه به این دین خاصیت انطباق با ترقیات زمان بخشیده است؛ عقیده دارند كه این دین با پیشرفتهای زمان و توسعه فرهنگ و تغییرات حاصله از توسعه هماهنگ است. اكنون باید ببینیم آن راز و رمز چیست و به عبارت دیگر آن «پیچ و لولایی» كه در ساختمان این دین به كار رفته و به آن خاصیت تحرك بخشیده كه بدون آنكه نیازی به كنار گذاشتن یكی از دستورها باشد می تواند با اوضاع متغیر ناشی از توسعه علم و فرهنگ هماهنگی كند و هیچ گونه تصادمی میان آنها رخ ندهد، چیست؟ این مطلبی است كه در این مقاله باید روشن شود.

بعضی از خوانندگان توجه دارند و خودم بیش از همه متوجه هستم كه این مطلب جنبه فنی و تخصصی دارد و تنها در محیط اهل تخصص باید طرح شود. اما نظر به اینكه در میان پرسش كنندگان و علاقه مندان فراوان این مسأله- كه همواره با آنها مواجه هستیم- افراد بدبین زیادند و باور نمی كنند كه چنین خاصیتی در اسلام وجود داشته باشد، ما تا حدودی كه بدبینان را از بدبینی خارج كنیم و برای دیگران نمونه ای به دست دهیم وارد مطلب می شویم.

خوانندگان محترم برای اینكه بدانند این گونه بحثها از نظر دوراندیش علمای اسلام دور نمانده، می توانند به كتاب بسیار نفیس تنبیه الامة تألیف مرحوم آیة اللَّه نائینی (اعلی اللَّه مقامه) و به مقاله گرانبهای «ولایت و زعامت» به قلم استاد و علامه بزرگ معاصر آقای طباطبایی (مدّ ظلّه) كه در كتاب مرجعیت و روحانیت چاپ شده است و هر دو كتاب به زبان فارسی است مراجعه نمایند.

راز اینكه دین مقدس اسلام با قوانین ثابت و لایتغیری كه دارد با توسعه تمدن و فرهنگ سازگار است و با صور متغیر زندگی قابل انطباق است چند چیز است و ما

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 117

قسمتی از آنها را شرح می دهیم.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 120 قانون ثابت برای احتیاج ثابت و قانون متغیر برای احتیاج متغیر ..... ص : 118

توجه به روح و معنی و بی تفاوتی نسبت به قالب و شكل

1. اسلام به شكل ظاهر و صورت زندگی كه وابستگی تام و تمامی به میزان دانش بشر دارد نپرداخته است. دستورهای اسلامی مربوط است به روح و معنی و هدف زندگی و بهترین راهی كه بشر باید برای وصول به آن هدفها پیش بگیرد. علم نه هدف و روح زندگی را عوض می كند و نه راه بهتر و نزدیكتر و بی خطرتری به سوی هدفهای زندگی نشان داده است. علم همواره وسایل بهتر و كاملتری برای تحصیل هدفهای زندگی و پیمودن راه وصول به آن هدفها در اختیار قرار می دهد.

اسلام با قراردادن هدفها در قلمرو خود و واگذاشتن شكلها و صورتها و ابزارها در قلمرو علم و فن، از هرگونه تصادمی با توسعه فرهنگ و تمدن پرهیز كرده است؛ بلكه با تشویق به عوامل توسعه تمدن یعنی علم و كار و تقوا و اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلی پیشرفت تمدن را به عهده گرفته است.

اسلام شاخصهایی در خط سیر بشر نصب كرده است. آن شاخصها از طرفی مسیر و مقصد را نشان می دهد و از طرف دیگر با علامتِ خطر انحرافها و سقوطها و تباهیها را ارائه می دهد. تمام مقررات اسلامی یا از نوع شاخصهای قسم اول است و یا از نوع شاخصهای قسم دوم.

وسایل و ابزارهای زندگی در هر عصری بستگی دارد به میزان معلومات و اطلاعات علمی بشر. هر اندازه معلومات و اطلاعات توسعه یابد ابزارها كاملتر می گردند و جای ناقصترها را به حكم جبر زمان می گیرند.

در اسلام یك وسیله و یا یك شكل ظاهری و مادی نمی توان یافت كه جنبه «تقدس» داشته باشد تا یك نفر مسلمان خود را موظف بداند آن وسیله و شكل را برای همیشه حفظ كند.

اسلام نگفته كه خیاطی، بافندگی، كشاورزی، حمل و نقل، جنگ و یا هر كاری دیگر از این قبیل باید با فلان ابزار مخصوص باشد تا با پیشرفت علم كه آن ابزار منسوخ می گردد میان علم و دستور اسلام تضاد و تناقضی پیدا شود. اسلام نه برای كفش و لباس مد خاصی آورده و نه برای ساختمانها سبك و استیل معینی در نظر گرفته و نه برای تولید و توزیع، ابزارهای مخصوصی معین كرده است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 118

این یكی از جهاتی است كه كار انطباق این دین را با ترقیات زمان آسان كرده است.

قانون ثابت برای احتیاج ثابت و قانون متغیر برای احتیاج متغیر

2. یكی دیگر از خصوصیات دین اسلام كه اهمیت فراوانی دارد این است كه برای احتیاجات ثابت بشر قوانین ثابت و برای احتیاجات متغیر وی وضع متغیری در نظر گرفته است. پاره ای از احتیاجات، چه در زمینه فردی و شخصی و چه در زمینه های عمومی و اجتماعی وضع ثابتی دارد، در همه زمانها یكسان است. آن نظامی كه بشر باید به غرایز خود بدهد و آن نظامی كه باید به اجتماع خود بدهد از نظر اصول [و] كلیات در همه زمانها یكسان است.

من به مسأله «نسبیت اخلاق» و مسأله «نسبیت عدالت» كه طرفدارانی دارند واقفم و با توجه به نظریات طرفداران آنها عقیده خود را اظهار می كنم.

قسمتی دیگر از احتیاجات بشر احتیاجات متغیر است و قوانین متغیر و ناثابتی را ایجاب می كند. اسلام در باره این احتیاجات متغیر وضع متغیری در نظر گرفته است، از این راه كه اوضاع متغیر را با اصول ثابتی مربوط كرده است و آن اصول ثابت در هر وضع متغیری قانون فرعی خاصی را به وجود می آورد.

من این مطلب را بیش از این در این مقاله نمی توانم توضیح بدهم اما ذهن خوانندگان محترم را با ذكر چند مثال می توانم روشن كنم:

در اسلام یك اصل اجتماعی هست به این صورت: «وَ اعِدّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» «1» یعنی ای مسلمانان، تا آخرین حد امكان در برابر دشمن نیرو تهیه كنید. از طرف دیگر در سنت پیغمبر یك سلسله دستورها رسیده است كه در فقه به نام «سبق و رمایه» معروف است. دستور رسیده است كه خود و فرزندانتان تا حد مهارت كامل، فنون اسب سواری و تیراندازی را یاد بگیرید. اسب دوانی و تیراندازی جزء فنون نظامی آن عصر بوده است. بسیار واضح است كه ریشه و اصل قانون «سبق و رمایه» اصل «وَ اعِدّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» است؛ یعنی تیر و شمشیر و نیزه و كمان و قاطر و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد؛ آنچه اصالت دارد نیرومند بودن است، آنچه اصالت دارد این است كه مسلمانان در هر عصر و زمانی باید تا آخرین حد امكان از لحاظ قوای نظامی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 119

و دفاعی در برابر دشمن نیرومند باشند. لزوم مهارت در تیراندازی و اسب دوانی جامه ای است كه به تن لزوم نیرومندی پوشانیده شده است و به عبارت دیگر شكل اجرایی آن است. لزوم نیرومندی در مقابل دشمن قانون ثابتی است كه از احتیاج ثابت و دائمی سرچشمه گرفته است.

اما لزوم مهارت در تیراندازی و اسب دوانی مظهر یك احتیاج موقت و متغیر است و به تناسب عصر و زمان تغییر می كند و با تغییر شرایط تمدن چیزهای دیگر از قبیل تهیه سلاحهای گرم امروزی و مهارت و تخصص در به كار بردن آنها جای آنها را می گیرد.

مثال دیگر: اصل اجتماعی دیگری در قرآن بیان شده كه به مبادله ثروت مربوط است. اسلام اصل مالكیت فردی را پذیرفته است، و البته میان آنچه اسلام به نام مالكیت می پذیرد با آنچه در دنیای سرمایه داری می گذرد تفاوتهایی وجود دارد كه اكنون جای گفتگو در آنها نیست. لازمه مالكیت فردی «مبادله» است.

اسلام برای «مبادله» اصولی مقرر كرده است كه از آن جمله این اصل است: «وَ لاتَأْكُلوا امْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ» «1» یعنی ثروت را بیهوده در میان خود به جریان نیندازید؛ یعنی مال و ثروت كه دست به دست می گردد و از دست تولیدكننده و صاحب اختیار اول خارج شده به دست دیگری می افتد و از دست آن دیگری به دست سومی می افتد باید در مقابل فایده مشروعی باشد كه به صاحب ثروت عاید می شود. دست به دست شدن ثروت بدون آنكه یك فایده ای كه ارزش انسانی داشته باشد عاید صاحب ثروت بشود ممنوع است. اسلام مالكیت را مساوی با اختیار مطلق نمی داند.

از طرف دیگر در مقررات اسلامی تصریح شده كه خرید و فروش بعضی چیزها از آن جمله خون و مدفوع انسان ممنوع است، چرا؟ چون خون انسان یا گوسفند مصرف مفیدی كه آنها را باارزش كند و جزء ثروت انسان قرار دهد نداشته است. ریشه ممنوعیت خرید و فروش خون و مدفوع، اصل «وَ لا تَأْكُلوا امْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِل» است.

ممنوعیت خون و مدفوع از نظر اسلام اصالت ندارد؛ آنچه اصالت دارد این است كه مبادله باید میان دو شئ مفید به حال بشر صورت بگیرد. ممنوعیت امثال خون و مدفوع انسان جامه ای است كه به تن ممنوعیت گردش بیهوده ثروت پوشانیده شده

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 120

است، به عبارت دیگر شكل اجرایی اصل «وَ لاتَأْكُلوا امْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِل» است؛ بلكه اگر پای مبادله هم در میان نباشد هیچ ثروتی را نمی توان بیهوده از دیگری تملك كرد و به مصرف رسانید.

این اصل یك اصل ثابت و همه زمانی است و از احتیاج اجتماعی ثابتی سرچشمه گرفته است اما اینكه خون و مدفوع ثروت شمرده نشود و قابل مبادله نباشد مربوط است به عصر و زمان و درجه تمدن، و با تغییر شرایط و پیشرفت علوم و صنایع و امكان استفاده های صحیح و مفیدی از آنها، تغییر حكم می دهند.

مثال دیگر: امیرالمؤمنین علی علیه السلام در اواخر عمر با اینكه مویش سپید شده بود رنگ نمی بست، محاسنش همچنان سپید بود. شخصی به آن حضرت گفت: مگر پیغمبر اكرم دستور نداد كه: «موی سپید را با رنگ بپوشانید»؟ فرمود: چرا. گفت: پس چرا تو رنگ نمی بندی؟ فرمود: در آن وقت كه پیغمبر اكرم این دستور را داد مسلمانان از لحاظ عدد اندك بودند. در میان آنها عده ای پیرمرد وجود داشت كه در جنگها شركت می كردند. دشمن كه به صف سربازان مسلمان نظر می افكند و آن پیرمردان سپیدمو را می دید، اطمینان روحی پیدا می كرد كه با عده ای پیرمرد طرف است و روحیه اش قوی می شد. پیغمبر اكرم دستور داد كه رنگ ببندند تا دشمن به پیری آنها پی نبرد. آنگاه علی فرمود: این دستور را پیغمبر اكرم در وقتی صادر كرد كه عدد مسلمانان كم بود و لازم بود از این گونه وسایل نیز استفاده شود. اما امروز كه اسلام سراسر جهان را فرا گرفته است نیازی به این كار نیست. هر كسی آزاد است كه رنگ ببندد یا رنگ نبندد.

از نظر علی علیه السلام دستور پیغمبر اكرم به اینكه «رنگ ببندید» اصالت نداشته است، شكل اجرایی دستور دیگری بوده است، جامه ای بوده است كه به تن یك قانون اصلی یعنی كمك نكردن به تقویت روحیه دشمن پوشانیده شده بوده است.

اسلام، هم به شكل و ظاهر و پوسته اهمیت می دهد و هم به روح و باطن و مغز، اما همواره شكل و ظاهر را برای روح و باطن، پوسته را برای هسته، قشر را برای مغز و جامه را برای تن می خواهد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 123 اصل اجتهاد ..... ص : 122

مسأله تغییر خط

امروز در كشور ما مسأله ای مطرح است به نام «تغییر خط». این مسأله همچنان كه از نظر زبان و ادب فارسی قابل بررسی است، از نظر اصول اسلامی نیز قابل بررسی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 121

است. این مسأله را از نظر اسلامی به دو شكل می توان طرح كرد: یكی به این شكل كه آیا اسلام الفبای مخصوصی دارد و میان الفباها فرق می گذارد؟ آیا اسلام الفبای امروز ما را كه به نام الفبای عربی معروف است از آنِ خود می داند و الفباهای دیگر را مانند الفبای لاتین بیگانه می شمارد؟ البته نه. از نظر اسلام كه یك دین جهانی است همه الفباها علی السویه است.

شكل دیگر این مسأله این است كه تغییر خط و الفبا چه تأثیری در جذب شدن و هضم شدن ملت مسلمان در بیگانگان دارد؟ چه تأثیری در قطع روابط این ملت با فرهنگ خودش دارد كه به هر حال معارف اسلامی و علمی خود را در طول چهارده قرن با این الفبا نوشته است؟ و آیا نقشه تغییر خط به دست چه كسانی طرح شده و چه كسانی مجری آن می باشند؟ اینهاست كه باید بررسی شود.

طفیلی گری حرام است نه كلاه لگنی

امثال من گاهی با سؤالاتی مواجه می شویم كه با لحن تحقیر و مسخره آمیزی می پرسند: آقا سواره (ایستاده) غذا خوردن شرعاً چه صورتی دارد؟! با قاشق و چنگال خوردن چطور؟! آیا كلاه لگنی به سر گذاشتن حرام است؟! آیا استعمال لغت بیگانه حرام است؟! ...

در جواب اینها می گوییم: اسلام دستور خاصی در این موارد نیاورده است. اسلام نه گفته با دست غذا بخور و نه گفته با قاشق بخور؛ گفته به هر حال نظافت را رعایت كن. از نظر كفش و كلاه و لباس نیز اسلام مد مخصوصی نیاورده است. از نظر اسلام زبان انگلیسی و ژاپنی و فارسی یكی است. اما ...

اما اسلام یك چیز دیگر گفته است؛ گفته شخصیت باختن حرام است، مرعوب دیگران شدن حرام است، تقلید كوركورانه كردن حرام است، هضم شدن و محو شدن در دیگران حرام است، طفیلی گری حرام است، افسون شدن در مقابل بیگانه (مانند خرگوشی كه در مقابل مار افسون می شود) حرام است، الاغ مرده بیگانه را قاطر پنداشتن حرام است، انحرافات و بدبختیهای آنها را به نام «پدیده قرن» جذب كردن حرام است، اعتقاد به اینكه ایرانی باید جسماً و روحاً و ظاهراً و باطناً فرنگی بشود حرام است، چهار صباح به پاریس رفتن و مخرج «را» را به مخرج «غین» تبدیل كردن و به جای «رفتم» «غفتم» گفتن حرام است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 122

مسأله اهم و مهم

3. یكی دیگر از جهاتی كه به اسلام امكان انطباق با مقتضیات زمان می دهد، جنبه عقلانی دستورهای این دین است. اسلام به پیروان خود اعلام كرده است كه همه دستورهای او ناشی از یك سلسله مصالح عالیه است، و از طرف دیگر در خود اسلام درجه اهمیت مصلحتها بیان شده است. این جهت، كار كارشناسان واقعی اسلام را در زمینه هایی كه مصالح گوناگونی در خلاف جهت یكدیگر پدید می آیند آسان می كند.

اسلام اجازه داده است كه در این گونه موارد كارشناسان اسلامی درجه اهمیت مصلحتها را بسنجند و با توجه به راهنماییهایی كه خود اسلام كرده است مصلحتهای مهمتر را انتخاب كنند. فقها این قاعده را به نام «اهم و مهم» می نامند. در اینجا نیز مثالهای زیادی دارم اما از ذكر آنها صرف نظر می كنم.

قوانینی كه حق «وتو» دارند

4. یكی دیگر از جهاتی كه به این دین خاصیت تحرك و انطباق بخشیده و آن را زنده و جاوید نگه می دارد این است كه یك سلسله قواعد و قوانین در خود این دین وضع شده كه كار آنها كنترل و تعدیل قوانین دیگر است. فقها این قواعد را قواعد «حاكمه» می نامند، مانند قاعده «لا حَرَج» و قاعده «لا ضَرَر» كه بر سراسر فقه حكومت می كنند. كار این سلسله قواعد كنترل و تعدیل قوانین دیگر است. در حقیقت، اسلام برای این قاعده ها نسبت به سایر قوانین و مقررات حق «وتو» قائل شده است.

اینها نیز داستان درازی دارد كه نمی توانم وارد آن بشوم.

اختیارات حاكم

علاوه بر آنچه گفته شد یك سلسله «پیچ و لولا» های دیگر نیز در ساختمان دین مقدس اسلام به كار رفته است كه به این دین خاصیت ابدیت و خاتمیت بخشیده است.

مرحوم آیة اللَّه نائینی و حضرت علامه طباطبایی در این جهت بیشتر بر روی اختیاراتی كه اسلام به حكومت صالحه اسلامی تفویض كرده است تكیه كرده اند.

اصل اجتهاد

اقبال پاكستانی می گوید: «اجتهاد قوه محركه اسلام است». این سخن سخن

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 123

درستی است اما عمده خاصیت «اجتهادپذیری» اسلام است. اگر چیز دیگری به جای اسلام بگذاریم می بینیم كار اجتهاد چقدر دشوار است بلكه راه آن بسته است. عمده این است كه در ساختمان این دین عجیب آسمانی چه رمزهایی به كار رفته است كه این گونه به آن خاصیت هماهنگی با پیشرفت تمدن داده است.

بوعلی در شفا نیز ضرورت «اجتهاد» را روی همین اصل بیان می كند و می گوید:

چون اوضاع زمان متغیر است و پیوسته مسائل جدیدی پیش می آید، از طرف دیگر اصول كلی اسلامی ثابت و لایتغیر است، ضرورت دارد در همه عصرها و زمانها افرادی باشند كه با معرفت و خبرویّت كامل در مسائل اسلامی و با توجه به مسائل نوی كه در هر عصر پدید می آیند پاسخگوی احتیاجات مسلمین بوده باشند.

در متمم قانون اساسی ایران نیز چنین پیش بینی شده است كه در هر عصری هیأتی از مجتهدین كه كمتر از پنج نفر نباشند و «مطلع از مقتضیات زمان» هم باشند، بر قوانین مصوبه نظارت نمایند. منظور نویسندگان این ماده این بوده است كه همواره افرادی كه نه «جامد» باشند و نه «جاهل»، نه مخالف با پیشرفتهای زمان باشند و نه تابع و مقلّد دیگران، بر قوانین مملكتی نظارت نمایند.

نكته ای كه لازم است تذكر دهم این است كه «اجتهاد» به مفهوم واقعی كلمه، یعنی تخصص و كارشناسی فنی در مسائل اسلامی، چیزی نیست كه هر «از مكتب گریخته ای» به بهانه اینكه چند صباحی در یكی از حوزه های علمیه بسر برده است بتواند ادعا كند.

قطعاً برای تخصص در مسائل اسلامی و صلاحیت اظهار نظر، یك عمر اگر كم نباشد زیاد نیست، آنهم به شرط اینكه شخص از ذوق و استعداد نیرومندی برخوردار و توفیقات الهی شامل حالش بوده باشد.

گذشته از تخصص و اجتهاد، افرادی می توانند مرجع رأی و نظر شناخته شوند كه از حداكثر تقوا و خداشناسی و خداترسی بهره مند بوده باشند. تاریخ اسلام افرادی را نشان می دهد كه با همه صلاحیت علمی و اخلاقی هنگامی كه می خواسته اند اظهار نظری بكنند مانند بید بر خود می لرزیده اند.

بار دیگر از خوانندگان محترم معذرت می خواهم كه دامنه سخن در این بحث به این مطالب كشید.